۱۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۱

چو نام مستیِ نرگس به بزم باغ برآمد
ز خاک لالهٔ رعنا به کف ایاغ برآمد

ندید نرگس صاحب نظر ز روی لطافت
نظیر روی تو چندان که گرد باغ برآمد

کمند شب رو زلف تو پر دل است از آن رو
به دزدیِ دل عشّاق با چراغ برآمد

ز بس که سوخت ز رشک نسیم سنبل زلفت
بنفشه را به چمن دود از دماغ برآمد

به هرکجا که ز سوز درون خویش خیالی
دهن گشاد چو شمعش ز دل فُراغ برآمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.