۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۰

در چمن دوش به گل بلبل دشوار پسند
صفت قدّ تو می گفت به آواز بلند

تا نیِ قند به یاقوت لبت لافی زد
دست ایّام جدا می کندش بند ز بند

هیچ شک نیست که آشفته دلان بسیارند
در کمند تو، ولی چون من بیچاره کم اند

باز پیوست دل از سنگ ملامت چو شکست
گرچه خود جام شکسته نپذیرد پیوند

گفته یی مانع دیدار نقاب است تو را
این گناه از طرف توست به رو بیش مبند

آخر از صبر خیالی همه را روشن شد
که شد از مهر جمالت به خیالی خرسند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.