۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۷۶

دلم جز با غمت خرّم نباشد
دوای ریش جز مرهم نباشد

اگر شبهای تنهایی رفیقم
غمِ روی تو باشد غم نباشد

تویی مقصودم از جان ورنه بی تو
نباشد غم اگر جان هم نباشد

گرم چیزی نباشد هیچ در دل
تو باشی هیچ چیزی کم نباشد

دلی بی غم طلب کردم خرد گفت
مجو چیزی که در عالم نباشد

چه سود از لاف یاری ای خیالی
چو بنیاد وفا محکم نباشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.