هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از حافظ، به بیان دردهای عشق و جفاهای معشوق می‌پردازد. شاعر از دوری معشوق، فتنه‌انگیزی چشمان او، و ستم‌های زلفش شکایت می‌کند و از بی‌قراری و بی‌تابی خود در راه عشق سخن می‌گوید. همچنین، به هنر محتسب اشاره می‌کند که عیب‌های او را می‌داند. در نهایت، شاعر تأکید می‌کند که هیچ چیز به پای یاد معشوق نمی‌رسد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای مخاطبان زیر 16 سال ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از اصطلاحات و استعاره‌های به کار رفته نیاز به دانش ادبی و تجربه‌ی زندگی بیشتری دارد.

شمارهٔ ۱۷۸

دل جفای خطت از دور قمر می داند
فتنهٔ چشم تو را عین نظر می داند

آنچه دوش از ستم زلف تو بر من بگذشت
گر تو آگاه نیی باد سحر می داند

گِرد کویت چو صبا بی سروپا می گردد
هر که در راه غمت پای ز سر می داند

گفتمش رو که تو چیز دگری حور نیی
گر بگویم ملکی چیز دگر می داند

هنر محتسب این است که هردم جایی
می کند عیب منِ مست و هنر می داند

غیر از این شیوه خیالی که به یاد رخ توست
به خیال دهنت هیچ اگر می داند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.