۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۰

دل در آن زلف شد و روی دل افروز ندید
وه که هیچ از سر زلف تو کسی روز ندید

وقت دل گرم نشد تا ز غم عشق نسوخت
عود خوشبوی نشد تا الم سوز ندید

خویش را بر صف عشاق زدن کام دل است
عقل را عشق در این معرکه فیروز ندید

دیده استاد تر از چشم تو در دور قمر
هندوی عربده جوی ستم آموز ندید

تا خیالی طرف غمزهٔ شوخ تو گرفت
چه جفاها که از آن ناوک دلدوز ندید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.