۱۸۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۱

سریر فقر که با هیچ پادشا ندهند
عجب نباشد اگر با من گدا ندهند

بیا که آنچه به رندان ره نشین دادند
به محرمان درِبار کبریا ندهند

چو می دهند زکات از کرم به مسکینان
مرا که از همه مسکینترم چرا ندهند

نمی زنیم دم از آب روی تا در عشق
ز گریه غایت مقصودِ ما به ما ندهند

گمان مبر که بپرسند از گناه کسی
نخست مژدهٔ عفو گناه تا ندهند

گهی که خوان عنایت کشد خیالی عشق
مرا بگیر نصیبی اگر تو را ندهند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.