۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۴

گر تیغ زند یار نخواهیم حذر کرد
کز دوست به تیغی نتوان قطع نظر کرد

هر تیر بلایی که رسید از طرف یار
جان پیش ستاد و همه را سینه سپر کرد

گر یارِ مرا باز هوای دگری نیست
بی جرم چرا از من بیچاره دگر کرد

تا گشت مقیم حرم دل غم عشقت
جان از وطن خویش روان عزم سفر کرد

عمری شد و هرگز نشنیدم که خیالی
بی غصّه شبی را به خیال تو سحر کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.