۱۹۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۹

گر شبی ماه رخت پرده ز رو برگیرد
شمع از حسرت آن سوختن از سر گیرد

سوخت سر تا قدمم بهر تو چون شمع و هنوز
با تو سوز دل ما هیچ نمی درگیرد

آن زمان چهرهٔ مقصود توان دید که عشق
پردهٔ هستیِ ما را ز میان برگیرد

ای ملامتگر مستان خرابات تو نیز
باش تا یار شود ساقی و ساغر گیرد

در ازل با تو خیالی چو دم از رندی زد
حیف باشد که کنون شیوهٔ دیگر گیرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.