۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۰

گر قدح با لب میگون تو لافی دارد
زو نرنجی که به غایت دل صافی دارد

سینه از زخم فراق تو چنان شد نی را
که به هر جا که نهی دست شکافی دارد

چشم فتّان تو پیوسته ز ابرو و مژه
صف کشیده ست و به عشّاق مصافی دارد

محرم کوی تو محروم ز دیدار چراست
چون به گرد حرمِ کعبه طوافی دارد

گر کسی پیش خیالی کند اظهار سخن
هیچ کس را سخنی نیست که لافی دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.