هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و دل‌سوزی‌هایش می‌گوید. او از دیوانگی دلش در پی معشوق سخن می‌گوید و حیران است که چگونه معشوق بی‌دست و پا چنین تأثیری بر او دارد. بوی وفا از زلف معشوق، شاعر را مستانه به سوی خود می‌کشاند. یاد وصال معشوق، اشک‌هایش را جاری می‌کند و زخم‌های عشق را با افسانه و افسون تسکین می‌دهد. در نهایت، شاعر از خیال معشوق در درونش می‌گوید و اینکه چگونه خیال دیگری از چشمش می‌رود.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه عمیق و استفاده از استعاره‌های پیچیده است که درک آن برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی مفاهیم مانند 'سوز دل' و 'زخم عشق' نیاز به بلوغ عاطفی دارند.

شمارهٔ ۲۲۳

گر همچونی دم می زنم از سوز دل خون می رود
ور خامشم در چنگ دل کارم به قانون می رود

دل از سر دیوانگی شد در پی مقصود و من
حیران که آن بی دست و پادوراست ره چون می رود

تا از سر زلفت صبا بوی وفاداری شنید
مستانه می آید در آن زنجیر و مجنون می رود

از درّ وصلت کآن گهر در قعر عمان غم است
چون یاد می آرد دلم از دیده جیحون می رود

افسانه خوانم چون مرا از زلف آزاری رسد
زخم چنان ماری اگر دانم به افسون می رود

گر نه خیالش در درون آمد خیالی از چه رو
نقش خیال دیگری از دیده بیرون می رود
وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن (رجز مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.