۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۵

گهی به پای تو جانم سرِ نیاز کشید
که دست از هوس کار غیر باز کشید

دلم ز شیوهٔ چشمت ندید مردمی ئی
به غیر از این که نیازی نمود و ناز کشید

متاع قلب مرا زآن نفس رواجی نیست
که سوز عشق تو در بوتهٔ گداز کشید

غرض زیارت سر منزل حقیقت بود
ریاضتی که دلم در ره مجاز کشید

خموش باش خیالیّ و قصّه کوته کن
که از فسانهٔ زلفش سخن دراز کشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.