هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از درد و غم عشق و دوری از معشوق میگوید. او بیان میکند که دلش مانند آهن سخت شده و از آه و ناله نرم نمیشود، زیرا معشوق با او گرم و سرد رفتار کرده است. شاعر به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر خود اشاره میکند و از عشق و صدقی میگوید که در راه معشوق داشته است. در پایان، او به حشر (قیامت) اشاره میکند و میگوید که همین افتادن بر گرد کوی معشوق مانند گردی برای او کافی است.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار است. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۲۳۷
مرا که دوش زِیادت زیاده دردی بود
غمی نبود چو مقصود یاد کردی بود
دلِ چو آهنت از آه و ناله نرم نشد
چرا که اینهمه پیش تو گرم و سردی بود
مرا هوای تو روزی وزید اندر سر
که حسنت از چمن عارض تو وَردی بود
گهی که عشق به کویت صلا طلب خیزد
ز راه صدق به هر گرد روی مردی بود
هنوز از گل رویت نداشت وجهی حُسن
که وجه عاشق درویش روی زردی بود
همین بس است به حشر آب رو خیالی را
که گِرد کوی تو افتاده همچو گردی بود
غمی نبود چو مقصود یاد کردی بود
دلِ چو آهنت از آه و ناله نرم نشد
چرا که اینهمه پیش تو گرم و سردی بود
مرا هوای تو روزی وزید اندر سر
که حسنت از چمن عارض تو وَردی بود
گهی که عشق به کویت صلا طلب خیزد
ز راه صدق به هر گرد روی مردی بود
هنوز از گل رویت نداشت وجهی حُسن
که وجه عاشق درویش روی زردی بود
همین بس است به حشر آب رو خیالی را
که گِرد کوی تو افتاده همچو گردی بود
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.