۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳۹

مرا یاد آن روی دیوانه کرد
که زنجیر زلف تو را شانه کرد

شبی از رخت نور دزدید شمع
روانش گرفتند و در خانه کرد

چه شمعی ندانم که پروانه را
در آتش فکندی و پروا نکرد

تشبّه به دندان او کرد دُر
چه گویم به غایت که مینا نکرد

خیالی به می بست پیمان چو دید
که ساقی اشارت به پیمانه کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.