۱۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۰

مسافران که در این ره به کاروان رفتند
عجب مدار که از فتنه در امان رفتند

دلا چو جان و جهان فانی اند اهل نظر
به ترک جان بگرفتند و از جهان رفتند

از این منازل فانی به عزم شهر بقا
قدم به راه نهادند و هم عنان رفتند

از آن ز غصّه دلِ غنچه تو به تو خون است
که بلبلان خوش الحان ز بوستان رفتند

خیالیا چو رهِ رفتنی ست خیره مباش
تو نیز سازِ سفر کن که همرهان رفتند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.