۱۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۱

میر مجلس که چو لب بادهٔ روشن دارد
مردمی باشد اگر دارد و از من دارد

غمزه ات از پی دل چند کنم چشم سیاه
اینک اینک دل من گر سر بردن دارد

گِرد لب طوطیِ خطّ تو چه شیرین مرغی ست
که شکر ریز لب و روضه نشیمن دارد

لبِ لعل تو ز خون دل ما سرخ شده ست
ای بسا خون غریبان که به گردن دارد

تا به دریوزهٔ صاحب نظری دیدهٔ من
سایل کوی تو شد لعل به دامن دارد

گر نسوزد دلت از غصّه خیالی چون شمع
از پس مرگ چراغ تو که روشن دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.