۱۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۰

از گوهر اشک ار نشود دیده توانگر
باری شود آبش به لب جوی برابر

آن کیست که در عشق تو چون درّ سرشکم
دعویّ یتیمی کند و بگذرد از زر

گر سر برود در سر زلف تو زیان نیست
سودای سر زلف تو سودی ست سراسر

در حُسن غلام خط و خالت دو سیاهند
نام و لقب هر دو شده سنبل و عنبر

از رهگذر سینهٔ مجروح خیالی
جز ناوک خونریز تو کس نیست به خون تر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.