هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از سعدی، بیانگر عشق و شیفتگی شاعر به معشوق است. او از هجران و دوری معشوق رنج می‌برد و آرزوی دیدار و هم‌نشینی با او را دارد. شاعر معشوق را به عنوان موجودی بی‌نظیر و فتنه‌انگیز توصیف می‌کند و از عجز خود در برابر جمال و جلال او سخن می‌گوید. او از صبر و تحمل درد هجران به عنوان تنها چاره یاد می‌کند و در نهایت از معشوق می‌خواهد که به او توجه کند و او را از این حال نجات دهد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل ۶۱۴

کبر یک سو نه اگر شاهد درویشانی
دیو خوش طبع به از حور گره پیشانی

آرزو می‌کندم با تو دمی در بستان
یا به هر گوشه که باشد که تو خود بستانی

با من کشته هجران نفسی خوش بنشین
تا مگر زنده شوم زآن نفس روحانی

گر در آفاق بگردی به جز آیینه تو را
صورتی کس ننماید که بدو می‌مانی

هیچ دورانی بی فتنه نگویند که بود
تو بدین حسن مگر فتنه این دورانی

مردم از ترس خدا سجده رویت نکنند
بامدادت که ببینند و من از حیرانی

گرم از پیش برانی و به شوخی نروم
عفو فرمای که عجز است نه بی فرمانی

نه گزیر است مرا از تو نه امکان گریز
چاره صبر است که هم دردی و هم درمانی

بندگان را نبود جز غم آزادی و من
پادشاهی کنم ار بنده خویشم خوانی

زین سخن‌های دلاویز که شرح غم توست
خرمنی دارم و ترسم به جوی نستانی

تو که یک روز پراکنده نبوده‌ست دلت
صورت حال پراکنده دلان کی دانی

نفسی بنده نوازی کن و بنشین ار چند
آتشی نیست که او را به دمی بنشانی

سخن زنده دلان گوش کن از کشته خویش
چون دلم زنده نباشد که تو در وی جانی

این توانی که نیایی ز در سعدی باز
لیک بیرون روی از خاطر او نتوانی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۶۱۳
گوهر بعدی:غزل ۶۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.