هوش مصنوعی: این متن شعری است که از درد عشق و فراق می‌گوید. شاعر از بی‌رحمی معشوق شکایت دارد و بیان می‌کند که حتی مرگش نیز بر معشوق تأثیری نخواهد داشت. او از دام عشق و فریب‌های معشوق می‌نالد و دل‌خراشی چشم‌های معشوق را توصیف می‌کند. در پایان، شاعر از خیالی شمع‌وار سخن می‌گوید که روشن‌کننده حال دل او نیست.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه و غمگین است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند فراق و فریب در عشق نیاز به درک عاطفی بالاتری دارند.

شمارهٔ ۲۶۸

آنکه رحمی نیست بر حال منش
گر بمیرم خون من در گردنش

تا نیاید دامن زلفش به دست
باز نتوان داشت دست از دامنش

دل خراب چشم او گشت و هنوز
نیست مسکین ایمن از مکر و فنش

چاک زد پیراهن و در خون نشست
گل زرشک نکهت پیراهنش

تا نسوزی ای خیالی همچو شمع
کی شود حالِ دل ما روشنش
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.