۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۵

دلا به دست هوس تار زلف یار مکش
در او مپیچ و بلا را به اختیار مکش

که فتنه یی ست به هر تاب طرّهٔ او را
چو تاب فتنه نداری تو زینهار مکش

ز سرکشیِ چو به قدّش نمی رسی ای
به جای خویش نشین و به هرزه بار مکش

بیار باده که جامت مدام می گوید
که ساغری کش و دردسر خمار مکش

خیال وصل خیالی بنه تمام از سر
نمی رسد به تو این پایه انتظار مکش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.