هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام و سرزنش‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از این که عشق به معشوق، او را از مسلمانی دور کرده، احساس شرم می‌کند و بیان می‌کند که هیچ‌کس از گناه عشق بتان توبه نکرده است. در نهایت، عشق باعث می‌شود تا حقیقت پنهان شود و شاعر در حیرانی باقی بماند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، برخی از واژگان و مفاهیم مانند «کفر»، «توبه»، و «حیرانی» نیاز به سطحی از بلوغ فکری برای درک دارند.

شمارهٔ ۲۷۸

روزگاری ست که از غایت نادانی خویش
چون خطت نامه سیاهم ز پریشانی خویش

آنچنان کفر سر زلف تو بدنامم کرد
که خجل می شوم از نام مسلمانی خویش

سرکشی نیست دلم را که تو را سجده نکرد
خاک راه تو نیازرد به پیشانی خویش

هیچکس از گنه عشق بتان توبه نکرد
که پشیمان نشد آخر ز پشیمانی خویش

عاقبت عشق ز رخ پردهٔ دعوی برداشت
تا خیالی کند اقرار به حیرانی خویش
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.