هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و دلبستگی به معشوق سخن میگوید. او از زلفهای پیچدار معشوق، غمهای عشق، و امید به دیدار دوباره میگوید. همچنین، شاعر از زیباییهای معشوق مانند ابروی او سخن میگوید و بیان میکند که دلش بدون معشوق در دنیا احساس عدم میکند.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از واژهها و مفاهیم مانند 'عدم' و 'غم' نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارند.
شمارهٔ ۲۹۸
گهی که جانب آن زلف خم به خم بینیم
هرآنچه بر سر ما آید از ستم بینیم
به غم بساز دلا چون قرار ما این بود
که هرچه از طرف او رسد به هم بینیم
چه نسبت است به ابروی تو مهِ نو را
نه مردمی ست که او را به چشم کم بینیم
دلم که رفت ز شهر وجود بی دهنت
به بوی تو مگرش باز در عدم بینیم
به پای بوس تو دارد سری خیالی و نیست
امید کز تو همه عمر این قدم بینیم
هرآنچه بر سر ما آید از ستم بینیم
به غم بساز دلا چون قرار ما این بود
که هرچه از طرف او رسد به هم بینیم
چه نسبت است به ابروی تو مهِ نو را
نه مردمی ست که او را به چشم کم بینیم
دلم که رفت ز شهر وجود بی دهنت
به بوی تو مگرش باز در عدم بینیم
به پای بوس تو دارد سری خیالی و نیست
امید کز تو همه عمر این قدم بینیم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.