۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۰۱

مابه وجهی صفت روی تو با مه کردیم
که بر او عاقبت این نکته موجّه کردیم

سر ز خجلت نه برآورد دگر یوسف مصر
به حدیث تواش از بس که فرا چه کردیم

تا به بالای تو بستیم دل ای سروِ بلند
به هوای تو که دست از همه کوته کردیم

از پریشانیِ زلف تو دلم ز آن جمع است
که تو را عاقبت از حال خود آگه کردیم

تا توان بی خطری بار به منزل بردن
توشهٔ ره ز توکّلت علی الله کردیم

ای خیالی ز ره و رسم محبّت بیرون
هرچه کردیم به جان تو که بی ره کردیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.