هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و وابستگی شدید خود به معشوق سخن می‌گوید. او خود را گناهکار و خاک رهگذار معشوق می‌داند و از بیم جرم و بی‌قراری خود می‌گوید، اما با لطف معشوق امیدوار می‌شود. شاعر از پریشانی دل و بی‌قراری خود در عشق می‌نالد و آرزو می‌کند که بتواند از هوای معشوق سخن بگوید. در پایان، او عشق را تنها دستاورد زندگی خود می‌داند و خود را پیرِ کارِ عشق می‌خواند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۳۰۷

مرا مکش که تو را خاک رهگذار شدم
پی رضای تو رفتم گناهکار شدم

به اختیار غلامیّ حضرتت کردم
که بر ولایت دل صاحب اختیار شدم

ز بیم جرم پراکنده حال بودم لیک
چو فیض لطف تو دیدم امیدوار شدم

به بازی سر زلفت دل پریشانم
قرار بست و من از غصه بیقرار شدم

گذار تا ز هوای تو دم زنم نفسی
که از تصوّر خاک درت غبار شدم

مرا به عهد جوانان ز عشق حاصل کار
همین بس است خیالی که پیر کار شدم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.