هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و حسرت به معشوق میگوید و بیان میکند که وجود معشوق چنان در نظرش والاست که از ترس از دست دادن او، اشک میریزد. او از خاکی بودن خود و ناپایداریاش میگوید و از معشوق میخواهد که پیش از نابودی کاملش، او را دریابد. شاعر همچنین اشاره میکند که جز فکر معشوق، هیچ خیال دیگری در سر ندارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای خوانندگان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۳۰۹
من که از دیدهٔ معنی به رخت می نگرم
چشم دارم که نرانی چو سرشک از نظرم
آه کز حسرت مهر رخ تو می ترسم
که بسوزد عَلَم صبح ز آه سحرم
اثری بیش نماند از من خاکی دریاب
ورنه بسیار بجویی و نیابی اثرم
ای دل از بادهٔ لعلش مطلب کام که من
تا از این می خبری یافته ام بی خبرم
تا نگویند دگر کرد خیالی از یار
نیست جز فکر خیال تو خیالی دگرم
چشم دارم که نرانی چو سرشک از نظرم
آه کز حسرت مهر رخ تو می ترسم
که بسوزد عَلَم صبح ز آه سحرم
اثری بیش نماند از من خاکی دریاب
ورنه بسیار بجویی و نیابی اثرم
ای دل از بادهٔ لعلش مطلب کام که من
تا از این می خبری یافته ام بی خبرم
تا نگویند دگر کرد خیالی از یار
نیست جز فکر خیال تو خیالی دگرم
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.