هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و دلبستگی به معشوق سخن میگوید و دردهای ناگفتهاش را بیان میکند. او از بیان عشق خود خسته شده و میخواهد راز دلش را آشکار کند. همچنین، اشارهای به دیوانگی و پریشانی ناشی از عشق دارد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مضامین عاشقانه و احساسی عمیق است که ممکن است برای مخاطبان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند دیوانگی و پریشانی نیاز به سطحی از بلوغ ذهنی برای درک صحیح دارند.
شمارهٔ ۳۱۰
آخر ای جان لب شیرین تو را جان گفتن
سخنی نیست که در روی تو نتوان گفتن
گفتم آنی ست در آن روی شد از خویش ببین
کآخر کار زیان داشت مرا آن گفتن
با که گویم غم خود چون همه کس را یاد است
شرح افسانهٔ عشقت ز فراوان گفتن
گویم اکنون به قدت راز دل خویش بلند
تا به کی با دهن تنگ تو پنهان گفتن
گر خیالی سخن از زلف تو گوید چه عجب
عجبی نیست ز دیوانه پریشان گفتن
سخنی نیست که در روی تو نتوان گفتن
گفتم آنی ست در آن روی شد از خویش ببین
کآخر کار زیان داشت مرا آن گفتن
با که گویم غم خود چون همه کس را یاد است
شرح افسانهٔ عشقت ز فراوان گفتن
گویم اکنون به قدت راز دل خویش بلند
تا به کی با دهن تنگ تو پنهان گفتن
گر خیالی سخن از زلف تو گوید چه عجب
عجبی نیست ز دیوانه پریشان گفتن
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.