هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از رنجهای عشق و جفاهای معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که با وجود مرگش، قاتلش بر مزارش نمیآید، اما گلهای وفا از خاک او میروید. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که حاصل عشق او جز رنج و غصه نیست و معشوق با وجود جفاها، از رازهای دل او آگاه است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای سنین پایینتر دشوار بوده و ممکن است برای آنها سنگین باشد. همچنین، موضوعاتی مانند مرگ و رنج عشق نیاز به بلوغ فکری دارد.
شمارهٔ ۳۱۳
با آنکه بر مزارم نگذشت قاتل من
هردم گل وفایش می روید از گِل من
فردا که در حسابی آید حصول هرکس
جز رنج و غصّه نبوَد از عشق حاصل من
از سرّ غیب عمری جستم نشان و آخر
در نقطهٔ دهانش حل گشت مشکل من
گفتم که بر دل من چندین جفا مکن، گفت
چندین مگوی آخر من دانم و دل من
آن لحظه با خیالی مقصود رخ نماید
کآیینهٔ جمالش باشد مقابل من
هردم گل وفایش می روید از گِل من
فردا که در حسابی آید حصول هرکس
جز رنج و غصّه نبوَد از عشق حاصل من
از سرّ غیب عمری جستم نشان و آخر
در نقطهٔ دهانش حل گشت مشکل من
گفتم که بر دل من چندین جفا مکن، گفت
چندین مگوی آخر من دانم و دل من
آن لحظه با خیالی مقصود رخ نماید
کآیینهٔ جمالش باشد مقابل من
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.