۱۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۵

تا دست دهد روی چو خورشید تودیدن
بر ماست دعا گفتن و از صبح دمیدن

گل گوش همه بر سخن حسن تو دارد
بد نیست ز خوبان سخن خوب شنیدن

گفتی که مکش زلف مرا کآن سر فتنه ست
هر فتنه که آید ز تو خواهیم کشیدن

ز آن روی به سر می رود اندر طلبت اشک
کش آبله شد پای ز بسیار دویدن

ای اشک چو در دیده وطن کرد خیالش
می باید از این مرحله بر آب چکیدن

زنهار به جایی که رخ اوست خیالی
در ماه نبینی که نکو نیست دو دیدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.