هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. او از زلف معشوق به عنوان بخت نگون خود یاد می‌کند و از پریشانی و اشک‌هایش می‌نالد. شاعر از معشوق می‌خواهد تا با رها کردن زلفش، دلش را به جنون بکشاند. در پایان، او از شب هجران و سوز درونی خود می‌گوید و از خیال معشوق می‌خواهد تا مانند شمع بر سوز درونی‌اش بگرید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی پیچیده مانند عشق نافرجام، رنج‌های عشقی و اندوه است که درک آن‌ها برای مخاطبان کم‌سن‌وسال دشوار بوده و ممکن است برای آن‌ها مناسب نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۳۱۸

گر تو را میلی ست بر قتل زبون خویشتن
سهل باشد ما بحل کردیم خون خویشتن

زلف تو بخت من است امّا ندارم حاصلی
جز پریشانی ازاین بخت نگون خویشتن

حلقهٔ زنجیر زلف خود به دست دل گذار
تا کند بیچاره تدبیر جنون خویشتن

سرخ رویم همچو گل ای سرو ازین معنی که هست
آب روی من ز اشک لاله گون خویشتن

شام هجران است برخیز ای خیالیّ و دمی
گریه کن چون شمع بر سوز درون خویشتن
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.