۲۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۴

تا چمن دم زد ز لطف عارض رعنای او
گل گل است از چوب تر خوردن همه اعضای او

گوییا از شیوهٔ قدّش نشانی داد سرو
کز هوس مرغان همی میرند بر بالای او

دید نرگس عارضش را و گلِ فردوس گفت
خوب دیده ست آفرین بر دیدهٔ بینای او

چون کند دل خود فروشی با سر زلفش چو نیست
نقد جان را قیمتی در حلقهٔ سودای او

ای خیالی کی بود کز لوح دل گردد تمام
نقش جان محو و خیال یار گیرد جای او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.