۲۰۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۵

تا قدح هردم چرا بوسد لب میگون او
زاین حسد عمری ست تا من تشنه ام بر خون او

مطربا چون عود سر تا پای خود در چنگ غم
تا نمی سوزد نمی داند کسی قانون او

اینک اینک عاشقانِ مست تو، لیلی کجاست
تا ز سر دیوانگی آموختی مجنون او

افعیِ زلفت که در عاشق کشی افسانه یی ست
آمدی در دست اگر دانستمی افسون او

با خیالی کاش از این دلسوز تر بودی غمت
تا زمانی شادمان بودی دل محزون او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.