۱۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۲

لطفی که می کند به محبّان عذار او
معلوم می شود همه از روی کار او

از عین مردمی ست که مشغول کار ماست
چشمش که ناز و فتنه و شوخی ست کار او

با آن که خاک رهگذرش رُفته ام به چشم
شرمنده ام هنوز من از رهگذار او

سرگشته از چه ایم چو بیرون نمی نهیم
پرگاروار پا ز خط اعتبار او

از بس که اشک ریخت خیالی ز دیده، نیست
فرقی میان دامن بحر و کنار او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.