۱۶۱ بار خوانده شده
ای دل سر تسلیم بنه بر کف پایی
کز راه تکبر نرسد کار به جایی
هرکس که به می صاف نازد قدح دل
گر صوفی وقت است در او نیست صفایی
چون دفتر گل باد پراکنده به هر باد
هر دل که در او از طرفی نیست هوایی
مستانِ می شوق تو را غیر قدح نیست
در دور حریفی که زند گرد برایی
ما را چو سکندر هوس چشمهٔ حیوان
زآن است که دارد به لبت نسبت مایی
ای سرو خیالی چو هوادار قدیم است
گه گه به رهش بهر خدا طال بقایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
کز راه تکبر نرسد کار به جایی
هرکس که به می صاف نازد قدح دل
گر صوفی وقت است در او نیست صفایی
چون دفتر گل باد پراکنده به هر باد
هر دل که در او از طرفی نیست هوایی
مستانِ می شوق تو را غیر قدح نیست
در دور حریفی که زند گرد برایی
ما را چو سکندر هوس چشمهٔ حیوان
زآن است که دارد به لبت نسبت مایی
ای سرو خیالی چو هوادار قدیم است
گه گه به رهش بهر خدا طال بقایی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.