۱۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۹

چند ای سرشکِ خون دم از پاکیِّ گوهر می زنی
بر چهرهٔ زردم اگر نقشی زنی زر می زنی

هر لحظه لافی می زنی ای گل ز خوبی با رخش
بنگرنکو باری که تو خود را کجا بر می زنی

دل می برند از عاشقان خوبان و تو جان و دلی
تو دیگری ز آن خویش را برجای دیگر می زنی

گه گه اگر سنگی زنی بر ساغر دُردی کشان
نبود عجب زآن رو که تو پیوسته ساغر می زنی

شیرین لبان پا می کشند از تو خیالی بیشتر
هرچند از غم چون مگس تو دست بر سر می زنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.