هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از درد فراق و عشق ناکام سخن میگوید. او از نبود طبیبی برای درمان بیماریاش شکایت دارد و بار هجران را بر دلی ریششده سنگین میداند. شاعر به عشق خود اعتراف میکند اما از بیتوجهی معشوق گلایه دارد. در نهایت، او به حرم کعبه تجرید پا میگذارد و سخن دوست را از هر دیواری میشنود.
رده سنی:
16+
متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۳۷۰
ما نداریم به غیر از جگرِ افگاری
کو طبیبی که شود چاره گرِ بیماری
بار هجر تو گران است مرا بر دل ریش
که بیابیم شبی بر در خدمت باری
دل به سودای تو در باخته ام لیک چه سود
که نکردی درم قلب مرا بازاری
تا قدم در حرم کعبهٔ تجرید زدیم
سخن دوست شنیدیم ز هر دیواری
در چنین حال که افتاد خیالی از پای
مگر از دست قبول تو برآید کاری
کو طبیبی که شود چاره گرِ بیماری
بار هجر تو گران است مرا بر دل ریش
که بیابیم شبی بر در خدمت باری
دل به سودای تو در باخته ام لیک چه سود
که نکردی درم قلب مرا بازاری
تا قدم در حرم کعبهٔ تجرید زدیم
سخن دوست شنیدیم ز هر دیواری
در چنین حال که افتاد خیالی از پای
مگر از دست قبول تو برآید کاری
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.