۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷۰

ما نداریم به غیر از جگرِ افگاری
کو طبیبی که شود چاره گرِ بیماری

بار هجر تو گران است مرا بر دل ریش
که بیابیم شبی بر در خدمت باری

دل به سودای تو در باخته ام لیک چه سود
که نکردی درم قلب مرا بازاری

تا قدم در حرم کعبهٔ تجرید زدیم
سخن دوست شنیدیم ز هر دیواری

در چنین حال که افتاد خیالی از پای
مگر از دست قبول تو برآید کاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.