۲۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹

کمانداری که نتواند کشیدن کس کمانشرا
مرا سینه هدف گردیده تیر امتحانش را

بود در کاروان مصر گر پیراهن یوسف
سزد جا دیده یعقوب گرد کاروانش را

ننوشم آب از کوثر نجویم چشمه حیوان
بکام دل ببوسم گر شبی شیرین دهانش را

اگر نه کوی سیمین سرین آویزه اش بودی
زموی فرق کی فرقی بدی موی میانش را

کهن نخلم شود برنابرم از خاربن خرما
اگر پیرانه سر خدمت کنم نخل جوانش را

بپیش قاضی و مفتی بخون خوددهم فتوی
که نتواند بگیرد در قیامت کس عنانش را

بجای ناله و زاری کند از سرو بیزاری
اگر قمری به بیند در چمن سرو چمانش را

بد عهد و پیمان را نشاید وصل جانان را
کند هر کس دریغ اندر طریق عشق جانش را

دل آشفته بیرون کن زچین و زلف و خوش بنشین
بگو این نکته در گوش آن حریف نکته دانش را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.