۲۰۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲

داده دو ترک تو صلا باز سپاه ناز را
تا که بخاک و خون کشد عاشق نو نیاز را

آهوی دشت عشق را شیر اسیر دام شد
صعوه کوه تو درد سینه شاهباز را

طایف کعبه بنگرد گر بحریم معنوی
گرد مقام کوی تو طوف بود حجاز را

آشفته پاکباز شو این ورق دغل بنه
چند بششدر افکنی رند قمارباز را

روی بهر طرف کنم قبله اهل دل توئی
شاید اگر بشش جهة فرض نهم نماز را

ترک ستم شعار من بو که شوم اسیر تو
ترک مکن خدایرا غارت و ترکتاز را

مویه سزاست بعد از این راست روان پارس را
ریخت چودر عراق خون پادشه حجاز را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.