۱۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲

بی تو با غیر ندانی که چه شد دوش مرا
بود بر جای پری دیو در آغوش مرا

حسرت آن بر دوشم بدل افروخت شرر
سوخت چون شمع زسر تا بقدم دوش مرا

درد سر میکشم از عقل کجائی ساقی
قدحی هوش زدا تا ببری هوش مرا

قصه از اژدر موسی مکن و دست کلیم
بس بود قصه آن زلف و بناگوش مرا

گو میفکن بسرم سایه دگر سرو سهی
گر خرامد بسرا سرو قباپوش مرا

تا لبت تر شده از باده اغیار چو جام
همچو خم خون دل از رشک زند جوش مرا

پرده دیده کنم فرش رهت گر آئی
زیب ده از قدمت خانه مفروش مرا

بنگاهی شود آشفته تو را بنده بجان
بخرایخواجه بیک نظره و مفروش مرا

خم شده پشت من از بار گنه دستم گیر
رحمتی بار گران برفکن از دوش مرا

طوطی نطق مرا قوتی ای شیر خدا
تا نخوانند دگر بلبل خاموش مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.