هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که از عناصر طبیعت مانند آفتاب، ماه، سحاب، برق، و نیزار برای بیان احساسات عمیق و عاشقانه استفاده میکند. همچنین، اشارههایی به مفاهیمی مانند عشق، رنج، جستجو، و تسلیم در برابر تقدیر دارد. شاعر از تشبیهات و استعارههای زیبا برای انتقال مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه بهره میبرد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد.
شمارهٔ ۱۰۲
بر آفتاب مکن ماه من حجاب سحاب
که آفتاب نشاید نهفت زیر حجاب
همیشه برق به نی زار میزدی از ابر
بجست برق زنی امشب و بسوخت سحاب
من از نوای نی ار آمدم بوجد چه باک
کزین سماع برقصند زمره اصحاب
مکن بزهر تو آلوده شکرین لب را
مبر تو نام زاغیار در بر احباب
گدا چه طالب پابوس پادشه باشد
بگو چسان نبرد جور حاجب و بواب
زحال مردمک دیده جستجو کردم
بگفت چون بود احوال مانده در غرقاب
دلم بر آتش سودا چگونه بنشیند
چسان بر آتش سوزنده جا کند سیماب
زموی طره لیلاست قید مجنونرا
کمند رستمش ار آوری نیارد تاب
کدام سلسله اند عاشقان سودائی
همه گسسته عنان و همه بریده طناب
خطت اشاره بدل کرد بوسه زانلب نوش
چو نوش داروی رستم بچاره سهراب
مکن نوای طرب ساز مطرب عشاق
که عاشقان زغمش برده لذت اطراب
دل از هوای لبت گر نگشته خون چونست
مر زمردمک دیده میچکد خوناب
زشش جهت برخم در ببسته آشفته
که میگشایدش الا مفتح الابواب
علیست دست خدا و گشاد و بست ازوست
مپیچ تا بتوانی تو چهره از این باب
که آفتاب نشاید نهفت زیر حجاب
همیشه برق به نی زار میزدی از ابر
بجست برق زنی امشب و بسوخت سحاب
من از نوای نی ار آمدم بوجد چه باک
کزین سماع برقصند زمره اصحاب
مکن بزهر تو آلوده شکرین لب را
مبر تو نام زاغیار در بر احباب
گدا چه طالب پابوس پادشه باشد
بگو چسان نبرد جور حاجب و بواب
زحال مردمک دیده جستجو کردم
بگفت چون بود احوال مانده در غرقاب
دلم بر آتش سودا چگونه بنشیند
چسان بر آتش سوزنده جا کند سیماب
زموی طره لیلاست قید مجنونرا
کمند رستمش ار آوری نیارد تاب
کدام سلسله اند عاشقان سودائی
همه گسسته عنان و همه بریده طناب
خطت اشاره بدل کرد بوسه زانلب نوش
چو نوش داروی رستم بچاره سهراب
مکن نوای طرب ساز مطرب عشاق
که عاشقان زغمش برده لذت اطراب
دل از هوای لبت گر نگشته خون چونست
مر زمردمک دیده میچکد خوناب
زشش جهت برخم در ببسته آشفته
که میگشایدش الا مفتح الابواب
علیست دست خدا و گشاد و بست ازوست
مپیچ تا بتوانی تو چهره از این باب
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.