۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۳

بسودای پریشانیست یا رب کار من هر شب
که در دست رقیبانست زلف یار من هر شب

چو دست مدعی زد چنگ همچون شانه بر زلفش
بود چون مرغ شب آویز افغان کار من هر شب

مسلمانان زکفر ممن همه بیزار و هر روزه
به ننگ و عار کفارند از کردار من هر شب

سرم را از کجا پیدا شود سامان از این رندی
که رهن باده باید خرقه و دستار من هر شب

اگر آتشکده خاموش شد در پارس چون یا رب
رود تا گنبد گردون شرار نار من هر شب

حرم را طوف اگر کردم فریب من مخور زاهد
بکعبه جلوه گر گردد بت فرخار من هر شب

جواب لن ترانی پاسخ آمد رب ارنی را
بکوی میفروشان وعده دیدار من هر شب

صلا زد ساقی مستان که جام از کف منه حاشا
که در می هست پیدا پرتو رخسار من هر شب

کدامین بحر زخار است اندر سینه ام پنهان
که مدح حیدر آرد کلک گوهربار من هر شب

زبان چون شمع دارم آتشین آشفته در مدحش
بسر گر تیغ راند دشمن خونخوار من هر شب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.