۱۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۹

ای بلای ناگهان در پیش بالا میرمت
ای بهشت جاودان اندر تماشا میرمت

سر سودای توام اندر سویدای دلست
سودها دارم که در این شور و سودا میرمت

نیستم خفاش تا گویم حدیث از نفی مهر
در بر خورشیده رخساره چو حربا میرمت

من نیم از خاکیان ای بحر طوفان خیز عشق
ماهی بحر توام خواهم بدریا میرمت

عضو عضوت را نمیدانم تمیز ای ماهروی
من نمیدانم سر از پا در سرا پا میرمت

گر بآن دست نگارین ریخت خواهی خون من
شکر گویان پیش آن دست محنا میرمت

گر شبی در چنگ آرد زلفت آشفته بخواب
ترسم از حرمان بیداری برؤیا میرمت

گر میسر نیست فیض خدمتت ای شیر حق
بس مرا این آرزو کاندر تولا میرمت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.