۱۲۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۰

بی تو یکشب گر سرم بر بستر است
نوک مژگان بر دو چشمم نشتر است

بی مه روی توام تار است شب
گر روان بر چهره ام بس اختر است

عکس ما در آینه شد جلوه گر
وهم آمد در گمان کاین دلبر است

این چه ساقی بود کامد با قدح
این چه صهبا بود کاندر ساغر است

در خور ذکر تو نه این سبحه است
در خور عشق تو نه این دفتر است

هر گوهر از چار گوهر شد پدید
عشق را گوهر زبحر دیگر است

می کشان بر لطف حق مستظهرند
شیخ شهر ار بر عمل مستظهر است

نی سواران راست مرکب شیر عقل
عشق آن مرغی که برقش شهپر است

در خم زلفت دل آشفته گفت
آه از آن زخمی که مشکش بستر است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.