۱۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۵

چه خونها ریختی ساقی زچشم فتنه انگیزت
چه دلها در کمند افکنده زلفین دلاویزت

زخفتان بگذرانی تیر غمزه با چه چالاکی
که روئین تن سپر افکنده پیش ترک خونریزت

زمین را ایمنی از فتنه آخر زمان بودی
چو بخت من نخفتی گردو چشم فتنه انگیزت

برآمیزی بلب نام رقیب و نقل می بخشی
حذر از لعل می آلود وقند زهر آمیزت

چه شیرینی خدا را ای شکر گفتار کز شورت
بود در بیستون عشق صد فرهاد و پرویزت

تو اندر خواب نوشینی و خارت خفته در بستر
چرا ای گل نیندیشی زمرغان سحر خیزت

نمی پرهیزی آشفته از این سودای بیحاصل
که سوزد عشق عالم سوز آخر زهد پرهیزت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.