هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه و عرفانی است که در آن شاعر از عشق، دلبستگی، و رهایی از قید و بندهای دنیوی سخن میگوید. مضامینی مانند عشق به معشوق، رهایی از عقل و پیوستن به عشق، و ستایش از آزادی روح در آن دیده میشود.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهٔ زندگی دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و اشارات عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۱۴۷
بغیر ساحت لیلی اگر چه صحرائیست
گمان مدار که مجنون پی تماشائیست
زدشت عقل گذر کن که جای پرخطر است
بکوی عشق بکش رخت را که خوش جائیست
میان تهی شمرندت که نیست پای شکیب
دهل صفت گرت از ضرب دست غوغائیست
اگر بکشور یغماست جای لشکر ترک
بترک چشم تو نازم که شهر یغمائیست
بجز بیاد لبت باده گر کشد باد است
بروزگار تو هر جا که باده پیمائیست
اگر که منزل دیوانگان بود زنجیر
چرا به هر خم موی تو جای دانائیست
کسی که دست کش او راست حلقه کعبه
چه غم که خار مغیلان شکسته در پائیست
زقید قامت سرو چمن شدم آزاد
چرا که دل بکمند بلند بالائیست
تو آستین چه فشانی که عاشقان نروند
که لاجرم مگسی هست تا که حلوائیست
ندانمت زکجا و چه مظهری ایعشق
به هر سری زتو در روزگار سودائیست
چه غم زضربه طوفان عشق آشفته
چو نوح هست چه اندیشه ات که دریائیست
حذر زسطوت سلطان کجا بود درویش
تو را که همچو علی در زمانه مولائیست
زهول روز حسابت نباشد اندیشه
گرت زغیر تبرا بر او تولائیست
گمان مدار که مجنون پی تماشائیست
زدشت عقل گذر کن که جای پرخطر است
بکوی عشق بکش رخت را که خوش جائیست
میان تهی شمرندت که نیست پای شکیب
دهل صفت گرت از ضرب دست غوغائیست
اگر بکشور یغماست جای لشکر ترک
بترک چشم تو نازم که شهر یغمائیست
بجز بیاد لبت باده گر کشد باد است
بروزگار تو هر جا که باده پیمائیست
اگر که منزل دیوانگان بود زنجیر
چرا به هر خم موی تو جای دانائیست
کسی که دست کش او راست حلقه کعبه
چه غم که خار مغیلان شکسته در پائیست
زقید قامت سرو چمن شدم آزاد
چرا که دل بکمند بلند بالائیست
تو آستین چه فشانی که عاشقان نروند
که لاجرم مگسی هست تا که حلوائیست
ندانمت زکجا و چه مظهری ایعشق
به هر سری زتو در روزگار سودائیست
چه غم زضربه طوفان عشق آشفته
چو نوح هست چه اندیشه ات که دریائیست
حذر زسطوت سلطان کجا بود درویش
تو را که همچو علی در زمانه مولائیست
زهول روز حسابت نباشد اندیشه
گرت زغیر تبرا بر او تولائیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.