۱۲۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۰

زعشق روی تو هر کو مرا نمود ملامت
بیک مشاهده از عمر رفته داشت شکایت

کسی زشنعت اعدا زدوست روی نتابد
که همدمند زآغاز عاشقی و ملامت

تمام وحشت مردم بحشر این بود و بس
که شام هجر درآید بجای روز قیامت

گناه دیگری از دیگری نخواسته ایزد
مراست دیده نظرباز و دل کچیده غرامت

طمع زجان ببرد هر که جا گزید در آتش
زعشق دم نزند هر که راست میل سلامت

زنو قیامت دیگر کنی بپای همانا
بمحشر ار بخرامی بتا بآن قد و قامت

زکوی میکده کی رو کنم بصومعه زاهد
که من زپیر مغان دیده ام هزار کرامت

گذر زکوی تو کردن بخلق بس شده مشگل
زبسکه قافله دل فکنده رحل اقامت

زخلق راز من آشفته کی نهفته بماند
که هست چهره و اشکم بدرد عشق علامت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۷۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.