هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که از مفاهیمی مانند عشق، زیبایی، و رهایی از وسواس دنیوی سخن میگوید. شاعر از نمادهایی مانند می، مسجد، دیر مغان، و یوسف و یعقوب استفاده کرده تا مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه را بیان کند. همچنین، در ابیاتی به ستایش معشوق و زیباییهای او پرداخته شده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و ادبی است که درک آن به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، برخی از اشارات عرفانی و استعارههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر نامفهوم باشد.
شمارهٔ ۱۸۹
به پیر میفروشان بر بشارت
که زاهد کرد خمخانه زیارت
بمی سجاده رنگین کرد زاهد
شد از وسواس فارغ بیمرارت
مبر زحمت پی تعمیر مسجد
بیا دیر مغان را کن عمارت
حذر زان مغبچه کز کفر زلفش
متاع دین و دل را کرد غارت
تا در آغوش کیست گل بدنت
که صبا داشت بوی پیرهنت
یوسفی را که سالها گم کرد
جست یعقوب در چه ذقنت
نکند میل عندلیب و شکر
گل زآواز و طوطی از سخنت
پیرهن کن بتا زنکهت گل
که زگل رنجه میشود بدنت
سر و پایم نثار پا و سرت
تن و جانم فدای جان و تنت
ناز از سر نهاد و بنده شدت
تا چمان دید سرو در چمنت
در دهانت سخن نمیگنجد
این سخنها که گفت از دهنت
چند ای خاتم سلیمانی
بنگرم زیب دست اهرمنت
تو گلی بلبلی بدست آور
نسزد شوق زاغ با زغنت
با بناگوش و آن خم گیسو
کس فروشد بسنبل و سمنت
این همه شور و مشتری که تو راست
کی گذارند یک زمان بمنت
دل مردم چو ناقه پرخون کرد
که ختائیست آهوی ختنت
آخر این داغ عشق آشفته
لاله گردد بروید از کفنت
یا علی خصم سرکش است بکش
از نیام آن حسام سرفکنت
که زاهد کرد خمخانه زیارت
بمی سجاده رنگین کرد زاهد
شد از وسواس فارغ بیمرارت
مبر زحمت پی تعمیر مسجد
بیا دیر مغان را کن عمارت
حذر زان مغبچه کز کفر زلفش
متاع دین و دل را کرد غارت
تا در آغوش کیست گل بدنت
که صبا داشت بوی پیرهنت
یوسفی را که سالها گم کرد
جست یعقوب در چه ذقنت
نکند میل عندلیب و شکر
گل زآواز و طوطی از سخنت
پیرهن کن بتا زنکهت گل
که زگل رنجه میشود بدنت
سر و پایم نثار پا و سرت
تن و جانم فدای جان و تنت
ناز از سر نهاد و بنده شدت
تا چمان دید سرو در چمنت
در دهانت سخن نمیگنجد
این سخنها که گفت از دهنت
چند ای خاتم سلیمانی
بنگرم زیب دست اهرمنت
تو گلی بلبلی بدست آور
نسزد شوق زاغ با زغنت
با بناگوش و آن خم گیسو
کس فروشد بسنبل و سمنت
این همه شور و مشتری که تو راست
کی گذارند یک زمان بمنت
دل مردم چو ناقه پرخون کرد
که ختائیست آهوی ختنت
آخر این داغ عشق آشفته
لاله گردد بروید از کفنت
یا علی خصم سرکش است بکش
از نیام آن حسام سرفکنت
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۸
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.