۱۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۵

باز با ما رقیب عربده داشت
تخم کین در زمین دل میکاشت

بی خبر بود از حکومت عشق
شحنه عقل در درون بگماشت

رآیت آفتاب دید نهان
بغلط مرغ شب علم افراشت

عیب من گفت و خویشتن بستود
ادعا بود و خود گواه نداشت

همچو زنگی که چون در آینه دید
نسبت خود بآینه بگذاشت

گو بخفاش پرده ای بربند
که زرخ مهر پرده را برداشت

گو بدجال میرسد مهدی
شبنم البته تاب مهر نداشت

ضعف آشفته دید و قوت خویش
بی خبر زان که او امیری داشت

علی مرتضی امیر عرب
که همه عمر مدح او بنگاشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.