۱۵۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۵

خاطرت هست که جز یاد در تو خاطر نیست
من شهید نظر و یار بمن ناظر نیست

ظاهرا گفت رقیب از نظرش افتادی
آری آن نظره که با من بودش ظاهر نیست

آخرین داروی دردم زطبیب آید کی
داغ عشق است از آن درد مرا آخر نیست

نیست ثابت بر اصحاب صناعت در عشق
هر که بر آتش سودای بتان صابر نیست

نامش از چه نبری از سر رحمت هرگز
آن که جز ذکر تو را در دو جهان ذاکر نیست

زنبق خام که هارب شود از آتش تند
خام بر پختگی البته بدان قادر نیست

نادر آنست که بیزخم کس از تیر تو جست
گر دلی زخمی تیر تو شود نادر نیست

روی بر کعبه و بر نقش بتان سجده کنی
چه نمازت بود ار قبله تو حاضر نیست

گر جهانی به تو دشمن شود آشفته چه باک
ناصرالدین شه غازی مگرت ناصر نیست

یار بی پرده بر اصحاب نظر چهره نمود
ظاهر اینست که بر اهل هوس ظاهر نیست

همت من شده مقصود بمدح حیدر
دست کوته بود و همت من قاصر نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.