۱۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲۸

بر آن سرم که برآرم زدل نهال محبت
که بارهاست بجانم زاحتمال محبت

هر آنچه تخم وفا کشته ام جفا ثمرش بود
کسی نچیده جز این میوه از نهال محبت

چگونه صرف خیالش توان و عطف عنانم
که عمر من همه شد صرف در خیال محبت

چه غم که رفت سر و جان و مال و جاه زدستم
نه بذل مال و سر و جان بود کمال محبت

اگر وصال محبت نشد نصیب بدوران
همین بس است که دریافتی وصال محبت

کند بسیم و زر صیرفی تفاخر بیحد
مسی که پاک برون آمده زقال محبت

مکن تو شکوه که خون حبیب ریخت محبت
که نیک آمده این کارها بفال محبت

اگر چه یوسف مصر است حسن او نخرد کس
بچهره ای که نیفتاده است خال محبت

درون جمیل کن از جلوه جمال حبیبت
که تا زآینه بنمایدت جمال محبت

حدیث کوثر و تسنیم آب خضر نگوئی
زجام عشق بنوشی اگر زلال محبت

نه عشق زاده حب است و مظهر رخ حیدر
مباد آنکه شوی غافلی از جلال محبت

اگر بدام تو آشفته را شکست پر و بال
پرد بگرد در و بام تو ببال محبت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.