هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عرفانی، بیانگر درد و رنج عشق، تنهایی و اشتیاق به معشوق است. شاعر از عشق به عنوان بلای جان خود یاد میکند و به دنبال وصال معشوق است. او از تنهایی و عزلت سخن میگوید و از خداوند طلب بخشش میکند. در نهایت، شاعر خود را به عنوان عاشقی شیدا معرفی میکند که مانند بلبل شیفته گل است.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن برای مخاطبان جوانتر ممکن است دشوار باشد. همچنین، برخی از مضامین مانند درد و رنج عشق و تنهایی ممکن است برای سنین پایینتر سنگین باشد.
شمارهٔ ۲۷۸
بلای جان من خسته سرو بالائیست
زخوان عشق مرا نعمتی والائیست
مراد دل طلبیدن زدوست خودکامیست
نه عاشقست که جز دوستش تمنائیست
مرو تو از پی دل گر چه طالب وصلست
که رفتن از پی دل منتهای خود رائیست
چو شمع انجمن افروز خاص و عام مباش
که قدر خود شکند شاهدی که هر جائیست
مرا زصحبت تنها چو جان و تن فرسود
کنون بگوشه عزلت هوای تنهائیست
بگوش تو نرسید ار فغان من شب هجر
زضعف بود مپندار کز شکیبائیست
چو دید دیده زلف و رخت بدل میگفت
محیط مرکز خورشید شام یلدائیست
ببخش بار خدایا بجرم آشفته
که گرچه زشت ولی مدح خوان زیبائیست
زشور عشق علی شهره ام بشیدائی
چو عندلیب که مشهور گل بشیدائیست
بر آستان تو با سر مگر طواف کنم
چرا که وادی ایمن نه جای هر پائیست
زخوان عشق مرا نعمتی والائیست
مراد دل طلبیدن زدوست خودکامیست
نه عاشقست که جز دوستش تمنائیست
مرو تو از پی دل گر چه طالب وصلست
که رفتن از پی دل منتهای خود رائیست
چو شمع انجمن افروز خاص و عام مباش
که قدر خود شکند شاهدی که هر جائیست
مرا زصحبت تنها چو جان و تن فرسود
کنون بگوشه عزلت هوای تنهائیست
بگوش تو نرسید ار فغان من شب هجر
زضعف بود مپندار کز شکیبائیست
چو دید دیده زلف و رخت بدل میگفت
محیط مرکز خورشید شام یلدائیست
ببخش بار خدایا بجرم آشفته
که گرچه زشت ولی مدح خوان زیبائیست
زشور عشق علی شهره ام بشیدائی
چو عندلیب که مشهور گل بشیدائیست
بر آستان تو با سر مگر طواف کنم
چرا که وادی ایمن نه جای هر پائیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.