۱۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۹

از عالمش چه غم که خداوند یار اوست
کون و مکان همه بکف اختیار اوست

بحر حقیقتی که جهان غرقه ی ویند
چون بنگری بچشم یقین در کنار اوست

مجنون بعهد لیلی اگر عقل و دین بباخت
لیلا بدشت و الهی از روزگار اوست

آسوده از بهشت مقیمان گلشنش
فارغ زنوشدارو مجروح خار اوست

دانی که کیمیای سعادت بود کدام
خاکی که گاه گاهی در رهگذار اوست

هر کس که دم زند خلافت نه حد اوست
این کار بیخلاف زحقست و کار اوست

امکان تمام کرده از نقش صورتش
این قدرتی زصنعت صورت نگار است

او دست کردگار بود این کرامتش
آیا چها به پنجه پروردگار اوست

از عرش و فرش و کرسی و کروبیان مپرس
بالجمله این تمامی خدمتگذار اوست

آشفته رخ نساید بر درگه کسی
جز بر در علی که خداوندگار اوست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.